مرتبط با این مطلب
نایت ملودی » سرگرمی » نایت پلاس » دانستنی ها » ۵ حقیقت درباره خودم، که نمی‌خواستم باورکنم!

5 حقیقت درباره خودم، که نمی‌خواستم باورکنم!

۵ حقیقت درباره خودم، که نمی‌خواستم باورکنم!

گاهی اوقات ناگهان با حقایقی درباره خودمان روبرو می شویم که شوکه می شویم ، چیزهایی که شاید در ناخودآگاهمان مانده و از آنها غافل شده ایم ولی باید آنها را بپذیریم !

نویسنده رمان Ruby در جلسه معارفه کتابش، درباره چیزهایی صحبت کرد که ما هیچ وقت دروهله اول باور نمی‌کنیم، چیزهایی که پذیرشش بسیار سخت است، اما مجبوریم که بپذیریم.

۱٫ حقیقت: من هم می توانم فریبکار باشم!
یک عالمه بلیط پارکینگ، بیرون از کافی‌شاپ نزدیک خانه پیدا کردم ، باید آنها را به صاحبش برمی گرداندم اما یواشکی کنار چرخ ماشینم قایم شدم، سست شدم؛ و بعدش- ناگزیر و بی هیچ توجیهی– توی داشبورد قایمشان کردم، مثل یک دروغ کوچولو بود و یا دزدیدن یک آب نبات یواشکی از مغازه!!! زمان گذشت و کپه بلیط ها آنجا بود، فراموششان کردم . برای هفته ها و شاید ماه ها فراموششان کرده بودم، بالاخره وقتی که بعد از مدت ها جریمه تخلفات این ماهم آمدو خیلی بالا بود ، احساس کردم این تاوان اشتباهم بوده !!! و به این فکر کردم که من هم می توانم گاهی فریبکار باشم

۲٫حقیقت: قدرت نه گفتن ندارم!
دخترم به آنها کوه “سینتوس” می گوید. یک تپه جوراب کهنه، رسیدهای گمشده، نامه ها و خیلی چیزهایی که غمگینم می کند و چند تا کارت ویزیت.الان کوه سینتوس تلمبار شده توی یک جعبه و چپانده شده وسط جعبه های انباری، برچسب هم دارد! پیش خودم می گویم، خوب مرتب کردن آنها سخت است اما در واقع، من قدرت” نه” گفتن ندارم، و نمی توانم به خانواده‌ام بگویم من هم یک گوشه ای( خیلی بزرگ) از خانه را برای خودم می خواهم.

۳٫حقیقت: من هیچ وقت نقش ژولیت را بازی نخواهم کرد.
خیلی وقت پیش، من نقش هیپولیتا را در ” رویای نیمه شب تابستان” داشتم. چون نقشم خیلی کوتاه بود، زمان آزاد زیاد داشتم که با عوامل پشت صحنه گپی بزنم. گروه ما درباره سن و سال برای نقش‌های خاصی بحث می کردند. از آنجایی که نقش ژولیت را باید یک نوجوان بازی می کرد، همه موافق بودند که بازیگر این نقش نباید سنش از ۲۵ بیشتر باشد. آن زمان، من ۳۱ ساله بودم. اما با بقیه مخالف بودم. من همیشه از سنم کمتر نشان می دادم. در ۱۶ سالگی در مدرسه یک هنرپیشه معروف به من گفت: “کوچولو تو در ۱۵ سالگی عالی می شی”. من اعتقاد داشتم که من در ۳۰ یا ۴۰ سالگی هم می توانم نقش ژولیت را بازی کنم، چون نمی خواستم به هیچ عنوان سن وسالم را بپذیرم. هیچ چیز برام غیر ممکن نبود. در تمام زندگی با این باور زندگی کردم. در ۴۳ سالگی یک دختر کاملا سالم به دنیا آوردم، اما در ۴۶ سالگی که جنینم سقط شد، خرد شدم و به طرز عجیبی شوکه! بخشی از وجودم نمی پذیرفت که در کدام فصل زندگی ام هستم. همان بخش هنوز هم قبول نمی کند که خیلی چیزها را از دست داده ام و دیگر هیچ وقت نمی توانم آنها را داشته باشم. اما حقیقت این است که زمین می چرخد و عمر می گذرد و باید بپذیرم که من یک انسان هستم و زمان برخی توانایی ها را از ما می گیرد. من دیگر نمی توانم فرزندی بیاورم. من دیگر برای اولین بار عاشق نمی شوم. هرگز نمی توانم نقش ژولیت را بازی کنم. از پنجاه سال دیگر و چیزهای دیگر خبر ندارم. الان می فهمم که نمی خواهم خبر داشته باشم.

۴٫ حقیقت : من باهوش و عاقلم.
این چیزی است که خیلی لازم دارم به یاد بیاورم – و در عین حال لیاقتش را- ممکن است اگر برای مدت مدیدی در سایه باورهایی که دیگران نسبت به شما دارند زندگی کنید، باور آنها” باور” شماهم بشود . اگر دوست شما، دائما” به شما بگوید که تو با هوش نیستی، البته شواهد چیز دیگری را نشان بدهد، حتما باور می کنید. اگر در زمان کودکی و یا نوجوانی مورد بیرحمی های شدیدی قرار گرفتید و حس می کنید که کودن بودید که توانایی متوقف کردنش را نداشتید، و همین عدم توانایی شما را دیوانه و درب و داغان می کند. تصور می کنید که هوش و بصیرت خود را به باد داده اید!. وقتی یک نگاه گذرا به تجربیاتم می کنم، کاملا” تاییدش می کنم و حقایق برایم روشن می شود و خودم را همانطور که هستم می بینم.

۵٫ حقیقت: هنوز همسر قبلیم را دوست دارم!
هنوز قهوه تلخ ایتالیایی که شریکی خوردیم را به یاد دارم. کیکی که عشقم ازروی کتاب داستان بچه ها “زندگی من رو نمی ترسونه” نوشته دکتر مایا درست کرد و ساعتها وقت گذاشت که تزئینش کند و به من هدیه بدهد، را به خاطر دارم. حتی بی مزه ترین جک های دنیا را که تعریف می کرد، به یاد دارم. گرچه از او جدا شدم و با همه خشم ، دروغ ها ، دورویی و عذاب های روحی که وقت جدا شدن از هم، وجود داشت. به نحوی، من تمام آن احساسات قدیمی را کنار گذاشتم و دیگر به آنها توجه نمی کنم. گاهی تناقض داشتن خیلی دشوار است. فهمیدم اگر این حقایق را در چند سطر بیان کنم برام خیلی راحت تر است. اما واقعیت این است که ، با وجود همه زخم ها، من به عشقی نامرئی، بی وقفه گره خورده ام.

نظرات
نام و نام خانوادگی  
آدرس ایمیل  
آدرس سایت