سبزه انداختن برای عید نوروز قدیمترها، وقتی کمی سرمای اسفند رنگ میباخت و فرشهای شسته از ایوان خانهها آویزان میشد، درست ۱۲ روز قبل از عید، مادر بزرگ کاسهای سفالی برمیداشت و از انباری خانه آن را پر گندم میکرد و میآورد لب ایوان، زیر آفتاب بیرمق اسفند مینشست و با حوصله گندمها را پاک میکرد.
بعد در حالی که دستش را به زانوان دردمندش میگرفت، بلند میشد و کوزه آب را میآورد و چند بار گندمها را میشست و مواظب بود حتی دانهای روی زمین نریزد. مادربزرگ دو روز مدام آب گندم را عوض میکرد تا ترش و کپک زده نشود.
روز سوم مرا صدا میکرد و جوانههای نیش زده گندمها را نشانم میداد و میگفت حالا وقتش است که آنها را داخل دستمال نخی نمداری بریزیم.
در طول روز چند بار دستش را خیس میکرد و روی دستمال را آب میپاشید تا گندمها خشک نشود. آخر آن وقتها که اسپری نبود، راحت دستمال را خیس کند.
بعد از چند روز نوک گندمها، جوانه های سبز رنگی میزد و مادربزرگ ظرفی که میخواست سبزه عیدمان را در آن بیندازد، میآورد و ته آن کمی ماسه تمیز و شسته میریخت و جوانهها را آرام آرام با دستان چروکیدهاش که رگهای آبیرنگشان بیرون زده بود، میریخت در ظرف ماسه و روزی دو یا سه بار هم مرتب ظرف را خیس میکرد و به من میگفت نباید به گندمها آن قدر آب داد، آن قدر ظرف را خیس کنیم که وقتی کج میشود، آب کنار ظرف جمع شود.
یادم رفت بگویم مادربزرگ از عدس و ماش هم به همین روش سبزه میانداخت، اما میگفت باید برای عدس و ماش ۱۵ روز به عید مانده این کار را انجام داد.
مادربزرگ یک شیوه دیگر هم برای سبزه عید داشت. او کوزهای کوچک سفالی بدون لعاب و رنگ میخرید و روی کوزه جوراب یا پارچه نخی میکشید. داخل کوزه را پر از آب میکرد. تخم شاهی یا خاکشیر را که از شب قبل خیس کرده بود، روی پارچه یا جوراب میمالید و اضافه جوراب را داخل کوزه قرار میداد و مرتب تخم شاهی یا خاکشیر را مرطوب میکرد تا سبز شود.
مادربزرگ میگفت میشود با ارزن یا تخم ریز آفتابگردان هم سبزه انداخت.
یادش بخیر! حالا مادربزرگ دیگر نیست ولی مادر به یاد او و همه مهربانی هایش هر سال اسفند، وقتی سرما کمی رنگ میبازد و فرشهای شسته از ایوان خانهها آویزان میشود، سبزه میاندازد.