مرتبط با این مطلب امروز در نایت ملودی ![]() عکس و بیوگرافی بازیگران فیلم سینمایی چرا گریه نمیکنی ![]() جواب سوالات دایی بهادر در بازی خواستگاری ![]() بازیگر نقش گلنار در سریال گیلدخت ![]() دانلود استیکر واتساپ خنده دار برای ایفون ![]() سفر به مریخ چقدر طول میکشد؟ ![]() بهترین فیلم های جشنواره فجر ۱۴۰۲ ![]() طرز تهیه لوکوم پرتقال ![]() طرز تهیه سیر سیاه روی بخاری ![]() نقد فیلم عروسی مردم ![]() علت قتل داریوش مهرجویی و همسرش – قاتل که بود؟ ![]() طرز تهیه کله جوش با ماست و بادمجان ![]() فال عطسه تایلندی ![]() چه حرکاتی در بدنسازی باعث افزایش قد میشود؟ ![]() طرز تهیه موچی شکلاتی ![]() بررسی فیلم سینمایی سنگدل ۲۰۲۳ ![]() داستان سریال عقرب عاشق ![]() جاهای دیدنی تبریز و اطراف آن ![]() طرز تهیه روغن دنبه ![]() فیلم سینمایی شهر هرت با بازی پژمان جمشیدی ![]() طرز تهیه شیرینی اسکار گردویی و کنجدی اون روز مادربزرگم خونه ی ما بود. اومده بود تا چند روزی پیش ما بمونه. اون خیلی مهربونه و ما همه خیلی دوستش داریم و بهش احترام می گذاریم. اون روز با اومدن مادربزرگ متوجه ی یکی از اخلاقای بدم شده بودم. شاید بپرسید کدوم اخلاق پس بذارید براتون تعریف کنم. از مدرسه اومدم. گفتم: وای هوا خیلی گرمه آدم رو کلافه می کنه. بعد رفتم سر یخچال. یک نوشیدنی خنک می خواستم اما چیزی پیدا نکردم. حسابی کلافه شدم و گفتم: وای من چقدر بدشانسم دارم از گرما می میرم. بعد که کمی خنک شدم گفتم: امروز کلی تکلیف دارم اصلاً حوصله شو ندارم. تازه باید کلاس تقویتی ریاضی هم برم. حوصله ی اونو که اصلاً ندارم. مامان چرا غذایی که درست کردی اینقدر بی نمکه؟ چرا ماست و خیار درست نکردی؟ مامان! مامان! من هفته ی بعد باید برم جشن تولد اصلاً این لباسام رو دوست ندارم. بابا! چرا خونه ی ما انقدر قدیمیه؟ من اونو دوست ندارم. می شه عوضش کنی. خلاصه شب شد و می خواستم بخوابم. مادربزرگم به اتاقم اومد و گفت: نوه ی عزیزم، می شه یک کم با هم صحبت کنیم. گفتم آره مادرجون! چی شده؟ گفت: من امروز خیلی به کارات دقت کردم. دیدم تو برای هر چیز کوچکی نق می زنی و بهانه می گیری در صورتی که می تونستی به چیزای بهتر فکر کنی و یا خیلی از چیزایی که به نظرت خوب نمی اومدند تغییر بدی. ولی تو فقط به نقاط منفی همه چیز نگاه کردی و فقط نق زدی. به نظرم بهتره به جای فقط حرف زدن و بد گفتن، به راه حل ها فکر بکنی و کمی راضی تر باشی. اون شب کمی کمتر خوابیدم و به حرف های مادربزرگم بیشتر فکر کردم و دیدم راست می گه. پس با خودم یک تصمیم مهم گرفتم. صبح که برای صبحانه بیدار شدم مادرم سفره ی صبحانه رو چیده بود. من کره دوست نداشتم ولی نون سنگک رو که دیدم گفتم حالا امروز با این نون سنگک خوشمزه کره رو هم امتحان می کنم. همه به هم نگاه کردند و خندیدند. منم با اونا خندیدم. نظرات |