کاروان رفته بود و دیده من همچنان خیره مانده بود به راه خنده میزد به درد و رنجم , اشک شعله میزد به تار و پودم , آه   رفته بودی و رفته بود از دست عشق و امید زندگانی…

کاروان رفته بود و دیده من (فریدون مشیری)

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟ خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟ گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟ هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید چون…

بازی زلف تو امشب (توحی شیرازی)

 تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست   اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست   چو شام غم دلم اندوهگین…

گریه ی بی اختیار (رهی معیری)

سلام ای بی وفا،ای بی ترحم سلام ای خنجرحرفای مردم سلام ای آشنابا رنگ خونم سلام ای دشمن زیبای جونم بازم نامه میدم با سطر قرمز آخه این بارشده من با تو هرگز نمی خوام حالتو حتی بدونم تعجب می…

سلام اي بي وفا،اي بي ترحم (مریم حیدر زاده)

واقف نگشته بودم از بیوفایی تو تا روز رفتن جان یعنی جدایی تو دستی ز سینه ی من سوی فلک نبردی ای ناله سوخت جانم از نارسایی تو در وادی محبت گمگشتگان شوقیم ای کوکب هدایت کو روشنایی تو ای…

واقف نگشته بودم از بیوفایی تو (عاشق اصفهانی)

کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست در تو حیرانم و آنکس که…

کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست

هنوز در نفسم عطر بال چلچله هاست بیا که معنی پرواز محو خاطره هاست دریچه ی زمین را غروب خواهد بست و دست عشق همیشه کلید مسئله هاست ترسم که تو هم یار وفادار نباشی  عاشق کش و معشوق نگه…

اشعار عاشقانه

زندگی محروم تکرارست و بس چون شرر این جلوه یک بارست و بس از عدم جویید صبح ای عاقلان عالمی اینجا شب تارست و بس از ضعیفی بر رخ تصویر ما رنگ اگر گل میکند بارست و بس غفلت ما…

بیدل دهلوی

 تساوی معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود ولی ‌آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می…

شعرهایی خسرو گلسرخی

  بوی جوی مولیان آید همی   بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید…

رودکی