واقف نگشته بودم از بیوفایی تو تا روز رفتن جان یعنی جدایی تو دستی ز سینه ی من سوی فلک نبردی ای ناله سوخت جانم از نارسایی تو در وادی محبت گمگشتگان شوقیم ای کوکب هدایت کو روشنایی تو ای…

واقف نگشته بودم از بیوفایی تو (عاشق اصفهانی)

هنوز در نفسم عطر بال چلچله هاست بیا که معنی پرواز محو خاطره هاست دریچه ی زمین را غروب خواهد بست و دست عشق همیشه کلید مسئله هاست ترسم که تو هم یار وفادار نباشی  عاشق کش و معشوق نگه…

اشعار عاشقانه