گل بریزید فرشته ها، پای قدوم مجتبی شادی کنید آمده  شب شادی زهرا ومرتضی   درشب عیدمجتبی،جشن وطرب شده بپا شادی کنید آمده شب شادی زهرا ومرتضی   از آسمون تابه زمین، فرشته ها گرفته صف به زیرلب زمزمه سرود…

اشعار میلاد امام حسن مجتبی (ع)

من هستم… زنده ام. نفس می کشم…   هنوز گاهی اوقات دیوانه می شوم و بی هوا به سرم می زند تمام مسیر محل کارم را تا خانه پیاده بیایم..   هوس می کنم تنها قدم بزنم… تنها گریه کنم……

من هستم...زنده ام...نفس می کشم...

درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می‌کرد و در آن خلوت به ذکر خدا و نیایش مشغول بود. در آن کوهستان، درختان سیب و گلابی و انار بسیار بود و درویش فقط میوه می‌خورد. روزی با خدا عهد کرد…

داستان کوتاه درویش یک دست

یکی بود یکی نبود … کوشا کوچولو جشن تولد را خیلی دوست داشت. کوشا می‌دانست چند روز دیگر تولد او است برای همین تصمیم گرفت که به پدر و مادرش کمک کند. آن روز پدر وقتی از راه رسید چند…

قصه آموزنده کوشا و بهترین هدیه تولّد

خوشبختی نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر… به همین سادگی، به خدا به همین…

خوشبختی یعنی...

سلام ای بی وفا،ای بی ترحم سلام ای خنجرحرفای مردم سلام ای آشنابا رنگ خونم سلام ای دشمن زیبای جونم بازم نامه میدم با سطر قرمز آخه این بارشده من با تو هرگز نمی خوام حالتو حتی بدونم تعجب می…

سلام اي بي وفا،اي بي ترحم (مریم حیدر زاده)

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات… خانواده بسیار فقیری بودند که در…

داستان زیبای معنای دوست داشتن

یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند در زندگی هیچ کس را تحقیر و…

جملات زیبا و ناب

متن حکایت یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید. سه نفر…

كدام یک از افراد را سوار مي‌كنيد؟ (حکایت)

یکی بود، یکی نبود … در سرزمینی دور، جنگلی سرسبز و زیبا، اما اسرارآمیز، به اسم جنگل عجیب وجود داشت. در انتهای جنگل عجیب، کلبه‌ای زیبا بود که کپلی‌، در آن زندگی می‌کرد. با این‌که جنگل عجیب، خیلی ترسناک بود،…

کپلی در جنگل اسرارآمیز

واقف نگشته بودم از بیوفایی تو تا روز رفتن جان یعنی جدایی تو دستی ز سینه ی من سوی فلک نبردی ای ناله سوخت جانم از نارسایی تو در وادی محبت گمگشتگان شوقیم ای کوکب هدایت کو روشنایی تو ای…

واقف نگشته بودم از بیوفایی تو (عاشق اصفهانی)

خداوندا ! مرا درآنچه تورا ازمن خشنود می سازد و یاد مرا در میان مردمان نیک می گرداند ، کامیاب نما. خداوندا!  بار الهی!آگاهی ام باش! خدایا! مرا از شر ناآگاهی ها نجات ده! خدایا! چراغ ایمان را در دلم…

خدای مهربان من

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود! پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟» پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:آقا، راهی که…

داستان جالب نشان شخصیت

ای عزیزان پشت کنکوری تا به کی داغ و درد و رنجوری ؟ *** تا به کی تست چند منظوره ؟ تا به کی التهاب و دلشوره ؟ *** شوخی و طعن این و آن تا چند ؟ ترس و…

شعر طنز/ای عزیزان پشت کنکوری

  مینی، پسر کوچولوی خیال‌پرداز، یک روز مثل همیشه، روی تختش دراز کشیده بود و فکرهای جورواجور می‌کرد تا خوابش برد. در خواب، وارد جنگل سرسبزی شد که در آن، همه حیوانات، با هم دوست بودند و بازی می‌کردند. برای…

داستان: مینی در رستوران جغد مهربان

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم که…

اشعار ماه مبارک رمضان

 ای سلامم ، ای سرودم ای نگهبان وجودم ای غمم تو، شادی ام تو مایه آزادی ام تو …    ای وطن! ای دلیل زنده بودن ای سرودی صادقانه ای دلیل زنده ماندن جانپناهی جاودانه …      ای وطن! همچو رویش در…

شعر ای وطن نادر ابراهیمی

کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست در تو حیرانم و آنکس که…

کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست

حکایت های شیرین و پند آموز بهلول عاقل ترین دیوانه هارون الرشید به همراه مهمانانش عیسی بن جعفر برمکی و مادر جعفر برمکی در قصر نشسته بود و حوصله اش سر رفته بود از سربازان خواست بهلول را بیاورند تا…

حکایت بهلول و جمع دیوانگان

پیرمردی در حالی که کودکی زخمی و خون‌آلود را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: «خواهش می‌کنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد.» پرستار گفت: «این بچه نیاز به…

داستان زیبای «این قانون بیمارستان»

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم … خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد. آزمایش ضربان…

کلینیک خدا ( احمد شاملو )

اون روز مادربزرگم خونه ی ما بود. اومده بود تا چند روزی پیش ما بمونه. اون خیلی مهربونه و ما همه خیلی دوستش داریم و بهش احترام می گذاریم. اون روز با اومدن مادربزرگ متوجه ی یکی از اخلاقای بدم…

عادت بد غرغر کردن

روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با…

داستان کوتاه همسایه حسود

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی…

ما چقد زود باوریم! (داستانک)

این یاس زیبای دامن نرگس ، یا طاووس اهل بهشته که شـد نگیـن یـا بقـیه الله ، زیـنت پـرای فرشته خیمه سبزشه باغ گل یاس وقت نماز خیلی شبیه زهراس قد و بالاش قیامته به قرآن شـجاع و پهلوونه مثل…

اشعار ولادت حضرت مهدی (عج)

پیشرفت کار به مانع و مشکل برخورد کردن. گور بر وزن موز و معرب آن جوز و به معنی گردو است،  و گره گوزی یا گره جوزی نوعی گره است که در قدیم بین روستاییان و عشایر زیاد معمول بود، …

ضرب المثل كار به گره گوزی افتاده