ترا کز نیکوان یاری نباشد مرا نزد تو مقداری نباشد نباشد دولت وصلت کسی را وگر باشد مرا باری نباشد ترا گر کار من دامن نگیرد ز بخت من عجب کاری نباشد گلی نشکفت باری این زمانم اگر در زیر…

ترا کز نیکوان یاری نباشد (انوری)

روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد پس نامه ای به او نوشت و گفت: “اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از…

حکایت آموزنده قرار ملاقات عاشقانه لیلی و مجنون!

هرگاه قدرت مرکزی به ضعف و سستی گراید و حکام و عمال و صاحبان نفوذ و قدرت از تشتت و پراکندگی هیئت حاکمه سو استفاده کرده به حقوق دیگران تجاوز و تعدی نمایند اصطلاح خانخانی را به عنوان ضرب المثل…

داستان ضرب المثل خانخانی

گفته‌اند که وقتی، یکی از افسران جوان گارد نیکلای اول ـ امپراتور روسیه ـ به گناهی متهم شد و خشم امپراتور را چنان برانگیخت که فرمان داد تا بی درنگ به دوردست ترین نقاط سیبری تبعیدش کنند. یاران او کمر…

حکایت "ویرگول" از احمد شاملو

پولک طلا کمی فکر کرد و با خوش‌حالی به قورقوری گفت: «من این رو نمی‌دونستم. ممنونم که به من گفتی. من، امروز، از تو یه چیز جدید یاد گرفتم.» یکی بود یکی نبود. در یک برکه پر از آب، یه…

قصه ی یولک طلا و نفس کشیدن قورقوری

 عاشقی محنت بسیار کشید تا لب دجله به معشوقه رسید نا شده از گل رویش سیراب که فلک دسته گلی داد به اب نازنین چشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود دید در روی شط اید به…

محنت بسیار (ایرج میرزا)

عبارت بالا به هنگام اظهار تواضع و فروتنی به کار می­رود. فی المثل برای دوست خود هدیه ­ای می­فرستید ولی آن هدیه را در خور شان و مقامش نمی­بینید. در این موقع از عبارت مثلی بالا استفاده کرده چنین می­گویند…

داستان ضرب المثل ران ملخ

خدایا! اگر هر روز از درگاه تو طلب آمرزش و پاک شدن از گناه داشته باشم، به سبب عقوبتی است که از آن بیم دارم و آتشی است که ترس آن دارم دامنگیرم شود. تو را به همه مقربان، اولیا،…

ای بهترین مونس من

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ،‌اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی   انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز…

شعر زیبای قاصدك (مهدي اخوان ثالث)

همرهان رفتند و من از کاروان جا مانده ام وای من کز کاروان رفته بر جا مانده ام دوستان با صفا رفتند و من دربین خلق چون صفا و راستی مهجور و تنها مانده ام هردم از سرگشتگی چون گرد…

همرهان رفتند و من از کاروان جا مانده ام (امیری فیروزکوهی)

این اصطلاح را هنگامی به کار می برند که با برشمردن خوبی هایی که به کسی کرده اند و یا بدی هایی که از کسی دیده اند، او را خجالت زده کرده و از میدان به در کنند. بر خلاف…

ضرب المثل به رخ کشیدن

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی…

داستانی زیبا از بخشندگی کوروش کبیر!

مردی چوپان از دهکده ای دوردست، تعدادی گوسفند را با زحمت زیاد به دهکده شیوانا آورد و آنها را داخل حیاط مدرسه رها کرد و نزد شیوانا رفت و در جلوی جمع شاگردان با صدای بلند گفت: «چون شنیده بودم…

داستان کوتاه مرد چوپان و شیوانا

شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت: “گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت…” همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: “قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه…

حرف‌های خود را از ۳ صافی عبور دهید!

قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم   قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،خنده های مصنوعی، آواز…

قرار نبوده...(متن خواندنی)

هر کس بر اثر حادثه ای حالت خشم و غضب فوق العاده به او دست دهد به قسمی که چهره پر چین و جبین پر آژنگ کند ؛ چنین کس را اصطلاحاً برج زهر مار می گویند . لکن در…

ضرب المثل برج زهرمار

 تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست   اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست   چو شام غم دلم اندوهگین…

گریه ی بی اختیار (رهی معیری)

شخصی از روی خشم مادر خود را کشت. به قاتل گفتند که تو به سبب سرشت بد خویش حتی از حق مادری یاد نکردی!؟ بگو که چرا مادر خود را کشتی؟ گفت:او مرتکب کاری شده بود که برای وی ننگ…

حکایت کشتن خلق

پیرمردی در حالی که کودکی زخمی و خون‌آلود را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: «خواهش می‌کنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد.» پرستار گفت: «این بچه نیاز به…

داستان زیبای «این قانون بیمارستان»

هر گاه بخواهند کسی را به مقاومت در مقابل دشمن یا حوادث تشویق و تشجیع کنند از ضرب المثل بالا استفاده کرده یا به اصطلاح دیگر می گویند: مانند سد سکندر پایداری کن   اسکندر ذوالقرنین در بازگشت از ظلمات…

داستان ضرب المثل سد سکندر باش

درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می‌کرد و در آن خلوت به ذکر خدا و نیایش مشغول بود. در آن کوهستان، درختان سیب و گلابی و انار بسیار بود و درویش فقط میوه می‌خورد. روزی با خدا عهد کرد…

داستان کوتاه درویش یک دست

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار…

داستان آموزنده سنگ یا برگ !

در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد محراب پر ز خون دل بوتراب شد سیمرغ عشق، از قفس آزاد گشت باز آری قسم به کعبه، علی(ع) کامیاب شد لرزان اساس خلقت و سرگشته کائنات جانها ز داغ او، همه در…

اشعار شبهای قدر

کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد. زنی در حال عبور او را دید و دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت:…

از بستگان خدا (داستانک)

عبارت مثلی بالا که بیشتر در جنوب ایران و بین اهل ادب و تاریخ مصطلح است هنگامی مورد استفاده و استناد قرار میگیرد که دستگاهی زحمت و هزینه نگاهداریش زاید بر سود و فایده آن باشد ، و یا شخصی…

ضرب المثل قوش کریمخانی

دلیل و برهان هر قدر هم قاطع و مستدل باشد ، نمی تواند جای احساس را بگیرد. همیشه دلیل و بر هان دون احساس، و احساس بالاتر از دلیل است. این عبارت- البته در میان اهل اصطلاح وعرفان-هنگامی مورد استفاده…

احساس بالاتر از دلیل است (ضرب المثل)