کتیبهی بیستون را مهمترین مکتوب برای حکومت هخامنشیان نامیدهاند. کتیبهای حجاری شده بر کوه بیستون در ۳۰ کیلومتری، پیش از رسیدن به شهر کرمانشاه. این نوشتار به کاوشها و مطالعات انجام گرفته در رابطه با این کتیبه، تشریح مشخصات ظاهری و ترجمه متن میپردازد مقدمه : در۳۰ کیلومتری شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متری بر روی صخرهای داریوش کتیبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال ۱۸۳۵ کسی از راز آن آگاه نبود.
چشمه بیستون محل اطراق کاروانها در دورانهای مختلف بوده است، برای همین کسانی زیادی کتیبه داریوش را دیدهاند و شرحی از آن را در سفرنامهها یا خاطراتشان گفتهاند. از قدیمیترین آثار درباره این نوشته، گفتههای دیودورسس سیسیلی است که در قرن اول پیش از میلاد این حجاری را به الهه سمیرامیس و صد نیزه داری که اطرافش را گرفتهاند نسبت داده و گفته است به دستور سمیرامیس در زیر نقش برجسته نوشتهای با حروف سریانی نقل کردهاند. دیودور با تکیه بر نوشته کتزیاس چنین آورده است که صخره مکان مقدسی بوده و به زئوس خدای بزرگ یونانیان تعلق داده است. ایزیدور خاراکسی جغرافی نویس باستان درباره راه کاروان رویی که از شرق بابل تا مرزهای خاوری امپراطوری روم کشیده شده شرحی نوشته و در آن بیستون را باپتانا در ناحیه، کامپادنا نامیده است و مینویسد در باپتانا نوشته و تصویری از سمیرامیس است و با وجود اختلاف نام بیستون با باپتانا که ایزیدور از آن یاد کرده در یکی نبودن آنها کمتر میتوان تردید داشت، چون در کتیبه، داریوش از ناحیه کامپادنا در سرزمین ماد در محل کتیبه نام برده شده است.
ابنحقول آن را نقش مکتب خانهای میداند که معلم برای تنبیه شاگردانش تسمهای در دست دارد. گاردان جهانگرد فرانسوی در سال ۱۷۹۴ این نقش را پیکره دوازده حواری مسیح دانست، و تصویر فروهر را به مسیح نسبت داد.
پورتر در سال ۱۸۱۸ حدس زد که این نقشها پیکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط (قبیله) اسرائیل است که به اسارت افتادهاند. خطر صعود از کوه مانع از آن میشد که کسی به کتیبه نزدیک شود. پورتر تا نیمه راه صعود کرد و طرحی از پیکره کشید. او در باره خطر بالارفتن از کوه میگوید: «هیچ زمانی بدون بیم مرگ از آنجا نمیتوان بالا رفت.»
بالاخره در سال ۱۸۳۵ اولین کسی که این صخره را در نوردید راولینسون انگلیسی بود که از ستون اول متن فارسی باستان نسخه برداری کرد. او افسر انگلیسی مأمور تربیت سربازان شاهی در ایران بود ولی به علت اختلافی که بین دولت ایران و انگلیس پیش آمده بود راولینسون مجبور شد ایران را ترک کند. اما در سال ۱۸۴۴ بعد از شرکت در جنگ افغانها (جنگ افغانستان) مجدد به ایران آمد و بقیه متن فارسی باستان را رونویسی کرد و از ترجمه ایلامی آن که سکایی، مادی و شوشی جدید نیز خوانده شده نسخه برداری کرد.
مطالعات وی در سال ۱۸۵۷ مورد توجه انجمن آسیایی پادشاهی لندن واقع گردید و به این ترتیب راز کتیبه بیستون گشوده شده.
کار راولینسون سبب شد تا این کتیبه مورد توجه دانشمندان زیادی قرار گیرد، از جمله پروفسور ویلیام جکسن از دانشگاه کلمبیا که در سال ۱۹۰۳ از آنجا دیدن کرد و مطالعاتی برروی کتیبه انجام داد که بیشتر تصحیح کار راولینسون بود.
در سال۱۹۰۴ اولین عکسها توسط لینگ و تامپسون برای موزه بریتانیا گرفته شد و مطالعات مفصلتری در ادامه کار راولینسون انجام شد. سپس در سال ۴۹-۱۹۴۸ ژرژ کامرون کتیبه را مجددا و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد. کامرون راه کوچکی را که سابقا برای رسیدن به نقوش و کتیبهها در سنگ تراشیده بودند پیدا کرد و کتیبه دیگری را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداری نشده بود نسخه برداری کرد که معلوم شد ادامه کتیبه ایلامی است ضمنا کامرون یک قالب تهیه کرد که هم اکنون در دانشگاه میشیگان است.
نتیجه مطالعات این دانشمند در مورد کتیبه بیستون این بود که دارای سه نوع خط فارسی باستان، ایلامی نو، بابلی نو یا اکدی میباشد و پس از رمزگشایی فارسی باستان فهمیده شد که تصاویر به داریوش و دو سردارش و ده شورشگر که در اوایل سلطنت او قیام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب این یاغیان میباشد.
مشخصات ظاهری کتیبه بیستون:
این کتیبه یکی از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان است، زیرا مهمترین نوشته میخی زمان هخامنشی است. مجموعا سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول ۵/۲۰ (بیست متر و پنجاه سانتیمتر) و عرض ۸۰/۷ (هفت متر و هشتاد سانتیمتر) میباشد.
برای آسان شدن توضیحات، کتیبه را در دو بخش مورد بررسی قرار میدهیم.
بخش اول: نقوش
نقشهای این اثر تاریخی بر سطحی به طول ۶ متر و عرض یا ارتفاع ۳ متر و۲۰ سانتیمتر حجاری شده است و شامل تصویر داریوش و کماندار و نیزهدار شاهی و ۱۰ تن شورشگر است که یک تن در زیر پای داریوش و ۹ تن دست بسته در مقابل او قرار دارند و سرهایشان بجز نفر اول به وسیله طنابی بهم وصل شده است و هر کدام لباس مخصوص کشور خود را برتن دارند که آنها را از دیگری متمایز میسازد و بر بالای سر هر کدام نوشتهای است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم میکند.
اندازه قد هشت تن از اینان ۱۲۶ سانتیمتر و آخرین نفر که سکونخا نام دارد با کلاهش ۱۷۸ سانتیمتر میباشد. در این مجموعه شاه با چهره اصلی و با اندازه حقیقی یعنی ۱۸۱ سانتیمتر نشان داده شده، پای چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد بر بدن گئوماتا که زیرپای او به حال تضرع افتاده، نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانه پرستش به سوی فروهر بلند شده است. فروهر که نماد اهورا مزدا است روبروی پادشاه قرار دارد و حلقهای در دست چپ گرفته و دست راست خود را مانند پادشاه بلند کرده است، این حرکت ظاهراً علامت دعای خیر است. یک ستاره هشت پر درون دایره بالای کلاه تقریبا استوانهای شکل فروهر دیده میشود که همین نقش هم در تاج کنگرهدار زیبایی که برسر داریوش است، دیده میشود. شاید بدین وسیله داریوش اهورایی بودن خود را نشان میدهد.
پشت سر داریوش کماندار و نیزهدار شاهی ایستادهاند. شاه و افسرانش همگی یکنوع لباس بلند پارسی در بر و کفش سه بندی مشابهی به پا دارند. ولی سربندی که برسر افسران است از لحاظ تزئین با تاج داریوش تفاوت دارد. ریش مستطیل شکل شاه نیز طبق معمول از ریش کوتاه سایرین متمایز است و همین بخش مستطیل ری، الحاقی است یعنی از تکه سنگ جداگانهای ساخته شده و سپس با مهارت بسیار به چهره داریوش متصل شده است. در تصاویر فروهر، شاه و دو افسرش، در هر دو مچ دستبند وجود دارد. این دقت و ظرافت در تیردان و بند آن و منگولههای متصل به نیزه و ریش و سربند افسران شاهی هم به کار رفته است. گئوماتا تنها اسیری است که کفش بندی به پا دارد و بقیه اسیران پا برهنه هستند. بر سطح حجاری شده ۱۱ کتیبه کوچک هست.
بخش دوم: خطوط
موقعیت این خطوط نسبت به نقوش چنین است. در زیر نقشها خطوط فارسی باستان در ۵ ستون به طول ۲۳/۹متر (نه متر و بیست و سه سانتیمتر) و عرض ارتفاع ۶۳/۳متر(سه متر و شصت سانتیمتر) و ۴۱۴ سطر قرار دارد.
در دست راست کنار نقوش یک بخش کتیبه ایلامی به طول ۶۰/۵متر ( پنج متر و شصت سانتیمتر) و عرض یا ارتفاع ۷۰/۳متر قرار دارد و بقیه این کتیبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسی باستان به طول ۶۷/۵ و عرض ۶۳/۳متر و کلا ۵۹۳ سطر در هشت ستون قرار دارد.
کتیبه اکدی (بابلی) در قسمت بالای کتیبه سمت چپ ایلامی قرار دارد با طول یا ارتفاع چهار متر و عرض از قسمت بالا ۵۲/۲ و در قسمت پایین ۳۱/۲٫ این کتیبه به شکل ذوزنقه میباشد و در ۱۱۲ سطر است. مجموعه خطوط و نقوش برابر با ۱۲۰ مترمربع است.
مطالب موجود در کتیبه داریوش:
کوروش در خیال لشکرکشی به مصر بود که کشته شد و پسرش کمبوجیه بر تخت سلطنت۱ نشست و برای تحقق بخشیدن به آرزوی پدر رهسپار مصر شد. اما قبل از عزیمت برادر و رقیب خود بردیا را از بیم آن که مبادا در غیاب او به تخت سلطنت بنشیند، مخفیانه کشت. او با حمله به مصر قلمرو و امپراطوری خویش را گسترش داد. از شواهد چنین بر میآید که او برخلاف کوروش برای عقاید ملتها و کسانی که تحت سلطهاش بودند، ارجی قائل نبود و از فرزانگی و درایت پدر بهره چندانی نبرده بود. چنانکه پس از شکست قرطاجنه ( از مستعمرات فینیقیها) که علت آن سرباز زدن ناویان ناوگانهای ایران (که همه از مردم فینیقه بودند) بود.
کمبوجیه گذشت و سیاست پدر را فراموش کرد و در برابر همه، مصریان را ریشخند کرد با خنجرش گوساله مقدس مصریان آپبس را که میپرستیدند از پای درآورد و جسدهای مومیایی شده پادشاهان را از گورها بیرون کشید. معابر را با پلیدی آلود و فرمان داد تا بتهایی را که در آنها بودند بسوزانند و این شامل خارجیها نبود چنانکه در زمان بیماریهای خود که شاید نوبههای صرعی بوده خواهر و همسر خود رکسانا را کشت. پسر خود پراک اسپیس را به تیر زد و دوازده تن از بزرگان ایران را زنده به گور کرد. شاید به دلیل جو خفقان و ایجاد حکومت مطلقه بود که میزان نارضایتی مردم و سران کشور زیاد شده بود و دشمنانی که در زمان کوروش به علت اقتدار و سیاستش ناچار سکوت کرده بودند اکنون با دوگانگی و ضعفی که در حکومت وجود داشت سر به شورش برداشتند. گئومات که از روحانیون دربار بود و از راز کشته شدن بردیا نیز اطلاع داشت فرصت را غنیمت شمرد و در غیاب کمبوجیه که حدود سه سال در مصر بود، علم این قیامها را برافراشت. گئومات از نژاد ماد بود و کشور داری و شاهنشاهی این نژاد به دست کوروش انقراض یافته بود. گئومات از زمان به تخت نشستن تا زمان سرکوبش حدود ۷ ماه بر ایران حکومت راند. او مالیات سه سال را به مردم بخشید و در دین اصلاحاتی به وجود آورد. برای همین معابد موجود را ویران کرد.
بر طبق کتیبه بیستون خبر شورش گئومات که به کمبوجیه رسید. قصد بازگشت به ایران کرد ولی در بین راه خود را کشت و داریوش که از نوادگان هخامنش و همچنین از سرداران محافظ کمبوجیه بود حکومت را به دست گرفتن. ده یاغی که بر کتیبه بیستون حجاری شدهاند نشان دهنده ده شورش است که توسط داریوش تا یکسال و نیم ـ دو سال پس از شاهیش سرکوب شدهاند.
متن کتیبه داریوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی
چون برای احراز شاهی در زمان قدیم شاهزاده بودن امتیاز بزرگی محسوب میشود، داریوش کتیبهاش را با معرفی خود آغاز میکند و اصالت نژادیش و این که شایستگی شاهی را دارد اثبات میکند و میگوید:
ستون۱
بند ۱- من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها، پسر ویشتاسب، نوه ارشام هخامنشی.
بند۲- داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسب، پدر ویشتاسب ارشام، پدرارشام آریامن، پدر آریامن چیش پیش، پدرچیش پیش هخامنش.
بند۳- داریوش شاه گوید: بدین جهت ما هخامنشی خوانده میشویم (که) از دیرگاهان اصیل هستیم ، از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند.
بند۴- داریوش شاه گوید: ۸ (تن) از تخمه من شاه بودند. من نهمین (هستم) ما ۹ (تن) پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستیم.
بند۵- داریوش شاه گوید: به خواست اهورا مزدا من شاه هستم. اهورا مزدا شاهی را به من داد.
بند۶- داریوش شاه گوید: این (است) که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم. پارس، عیلام، بابل، آشور، عرب، مودرای (مصر)، اهل دریا (فینیقیها) ، سارد (لیدی)، یونان (یونانیهای ساکن آسیای صغیر)، ماد، ارمنستان، کپدوکیه، پرثو، زرنگ (سیستان)، هرئی (هرات)، باختر(بلخ)، سغد، گندار (دره کابل) سک (طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران)، ثت گوش (دره رود هیرمند)، رخج (قندهار)، مک (مکران و عمان) جمعا ً۳۲ کشور.
بند۷- داریوش شاه گوید: این (است) کشورهایی که از آن من شدند. به خواست اهورا مزدابندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد، چه شب ، چه روز همان کرده شد.
بند۸- داریوش شاه گوید: در این کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود او را سخت کیفر دادم. به خواست اهورا مزدا این کشورهایی (است) که بر قانون من احترام گذاشتند. آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد.
بند۹- داریوش شاه گوید: اهورا مزدا مرا این پادشاهی داد. اهورا مزدا مرا یاری کرد تا این شاهی به دست آورم. به یاری اهورا مزدا این شاه دارم.
بند۱۰- داریوش شاه گوید: این (است) آنچه به وسیله من کرده شد پس از این که شاه شدم. کمبوجیه نام پسر کوروش از تخمه ما او اینجا شاه بود. همان کمبوجیه را برادری بود بردی نام هم مادر (و) هم پدر با کمبوجیه. پس از آن کمبوجیه آن بردی را بکشت، به مردم معلوم نشد که بردی کشته شده. پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد، مردم نا فرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس، هم در ماد و هم در سایر کشورها.
بند۱۱- داریوش شاه گوید: پس از آن مردی مغ بود گئومات نام. او از پئیشی یا وودا (پی شیاووادا) برخاست. کوهی (است) ارکدیش (ارکادری) نام. چون از آنجا برخاست از ماه وی چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت (که): من بردی پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم. پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس، هم ماد و هم سایر کشورها. شاهی را برای خود گرفت. از ماه گرم پد ۹۲ روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کمبوجیه به دست خود مرد.
بند۱۲- داریوش شاه گوید: نبود مردی، نه پارسی، نه مادی، نه هیچ کس از تخمه ما که شاهی را گئومات مغ بازستاند. مردم شدیدا از او میترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی را شناخته بودند بکشت. بدان جهت مردم را میکشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی پسر کوروش نیستم. هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم. پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود. از مان باگادیش ۱۰۳ روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار (او) بودند کشتم. دژی سیکی ووتیش، نام سرزمینی نی سای نام در ماد، آنجا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورا مزدا من شاه شدم. اهورا مزدا شاهی را به من داد.
بند۱۴- داریوش شاه گوید: شاهی را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم. من آن را در جایش استوار نمودم. چنانکه پیش از این (بود) همان طور من کردم. من پرستشگاههایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم. به مردم چراگاهها و رمهها و غلامان و خانههایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم. من مردم را در جایش استوار نمودم هم پارس، هم ماد و سایر کشورها را. چنان که پیش از این (بود) آن چه را گرفته شده برگرداندم. به خواست اهورا مزدا من این را کردم. من کوشیدم تا خاندان ما را در جایش استوار نمایم چنان که پیش از این (بود) آن طور من کوشیدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگیرد.
بند۱۵- داریوش شاه گوید: این (است) آنچه من کردم پس از آن که شاه شدم.
بند۱۶- داریوش شاه گوید: چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین (آثرینا) نام پسر او در خوزستان (اووج) برخاست. به مردم چنین گفت: من در خوزستان شاه هستم. پس از آن خوزیان نافرمان شدند. به طرف آن آثرین گرویدند. او در خوزستان شاه شد و مردی بابلی ندئیت ب ئیر (نیدنیتوبل) نام پسر ائین ئیر او در بابل برخاست. چنین مردم را بفریفت (که) : من نبوکدرچرپسرنبتون ئیت هستم. پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.
بند۱۷- داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم به سویآن ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر میخواند. سپاه ندئیت ب ئیر دجله را در دست داشت. آنجا ایستاد و آب عمیق بود. پس از آن من سپاه را برمشکها قرار دادم. پاره ای بر شتر سوار کردم. برای عدهای اسب تهیه کردم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتیم. آنجا آن سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم. از ماه اثری یادی ی۵، ۲۶روز گذشته بود.
بند۱۹- داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسیده بودم شهری زازان نام کنار فرات آنجا این ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر میخواند با سپاه برضد من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کردیم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم. بقیه به آب انداخته شد. آب آن را برد. از ماه انامک۶ ، ۲روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم.
ستون دوم
بند ۱ ۱-۵ داریوش شاه گوید: پس از این نَـدیـتَـبَـئـیـرَه با چند سوار گریخت و به بابل رفت. آنگاه من به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را. پس از آن نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را در بابل کشتم.
بند ۲ ۵-۸ داریوش شاه گوید: آنگاه که من در بابل بودم؛ این سرزمینها بر من شورشی شدند: پارس، خوزیه، ماد، آشور، مصر، پارت، «مَـرگوش» (مرو)، ثَـتَـگوش و سکا.
بند ۳ ۸-۱۱ داریوش شاه گوید: مردی به نام «مَـرتییَـه» پسر «چِـچِـخْـرائیش» از شهر «کوگَـنَـکا» در پارس بود. او در خوزیه شورش کرد و به مردم میگفت که من «ایمَـنیش» شاه خوزیه هستم.
بند ۴ ۱۱-۱۳ داریوش شاه گوید: آن هنگام من در نزدیکی خوزیه بودم. خوزیان از من ترسیدند. آن مَـرتییَـه را که سر دسته آنان بود؛ گرفتند و کشتند.
بند ۵ ۱۳-۱۷ داریوش شاه گوید: مردی مادی به نام «فْـرَوَرتیش» در ماد برخاست و به مردم گفت که من «خْـشَـثـریتَـه» از دودمان «اووَخْـشْـتْرَه» (هُـوَخشَـتَـرَه) هستم. سپس سپاهیان مادی که در تختگاه بودند،[۱۲] بر من شوریدند و به سوی فْـرَوَرتیش رفتند. او در ماد شاه شد.
بند ۶ ۱۸-۲۹ داریوش شاه گوید: سپاه پارسی و مادیِ زیر فرمان من، کمشمار بود. پس از آن من سپاه فرستادم. فرماندهی آنان را به یک نفر پارسیِ پیرو من به نام «ویدَرنَـه» سپردم. به آنان گفتم بروید و سپاه ماد را که خود را از من نمیداند، در هم بشکنید. آنگاه ویدارنا با سپاهیانش رهسپار شدند. هنگامی که به ماد رسید؛ در شهری به نام «ماروش» در ماد، با مادان نبرد کرد. آن کسی که سرکرده مادان بود، در آن زمان در آنجا نبود. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را در هم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز گردید، ۲۷ روز از ماه اَنامَـکَـه گذشته بود. پس از آن سپاه من در سرزمینی به نام «کَـپَـدَه/ کَمپَـندَه»[۱۳] در ماد، برای من درنگ کردند تا که من به ماد رسیدم.[۱۴]
بند ۷ ۲۹-۳۷ داریوش شاه گوید: یک ارمنیِ پیرو من به نام «دادَرشیش» (دادَرشی) را به ارمنیه فرستادم و او را چنین گفتم که برو و سپاه شورشیانی که خود را از من نمیدانند، درهم شکن. پس از آن دادَرشی رهسپار شد. آنگاه که او به ارمنیه رسید؛ شورشیان گرد آمدند تا برای نبرد با دادَرشی پیش آیند. در دهی به نام «زوزَه» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شکست داد. آنگاه که نبرد درگرفت، ۸ روز از ماه «ثورَواهَـرَه»[۱۵] گذشته بود.
بند ۸ ۳۷-۴۲ داریوش شاه گوید: برای دومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «تیگـرَه» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ۱۸ روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.
بند ۹ ۴۲-۴۹ داریوش شاه گوید: برای سومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «اویَـما» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ۹ روز از ماه «ثائیگَـرچیش»[۱۶] (ثایگَرچی) گذشته بود. پس از این دادَرشی در ارمنیه برای من درنگ کرد تا اینکه من به ماد رسیدم.
بند ۱۰ ۴۹-۵۷ داریوش شاه گوید: سپس یک پارسیِ پیرو من به نام «وَئومیسَـه» را به ارمنیه فرستادم و او را چنین گفتم که برو و سپاه شورشیانی که خود را از من نمیدانند، درهم شکن. پس از آن وَئومیسَـه رهسپار شد. آنگاه که او به ارمنیه رسید، شورشیان گرد آمدند تا برای نبرد با وَئومیسَـه پیش آیند. در سرزمینی به نام «ایزَلا» در آشور نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شکست داد. آنگاه که نبرد درگرفت، ۱۵ روز از ماه اَنامَـکَه گذشته بود.
بند ۱۱ ۵۷-۶۳ داریوش شاه گوید: برای دومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با وَئومیسَـه شوند. آنان در سرزمین «اَئوتییارَه» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را نابود کرد. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ماه ثورَواهَـرَه رو به پایان[۱۷] بود. پس از این وَئومیسَـه در ارمنیه برایم درنگ کرد تا اینکه من به ماد رسیدم.
بند ۱۲ ۶۴-۷۰ داریوش شاه گوید: پس آنگاه من از بابل در آمده و به ماد رفتم. آنگاه که به ماد رسیدم؛ فْـرَوَرتیش که خود را شاه ماد نامیده بود، با سپاه خود به شهر «کُـدُرُش» در ماد در آمد تا با من نبرد کند. سپس ما نبرد کردیم. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا من به سختی سپاه فْـرَوَرتیش را شکست دادم. آنگاه که نبرد کردیم، ۲۵ روز از ماه «اَدوکَـنَـئیشَـه»[۱۸] گذشته بود.
بند ۱۳ ۷۰-۷۸ داریوش شاه گوید: سپس فْـرَوَرتیش با سواران کمی گریخت و به سرزمین «رَگا» (ری) در ماد روانه شد. آنگاه من سپاهی به دنبالش فرستادم. فْـرَوَرتیش دستگیر و به نزد من آورده شد. من بینی، گوشها و زبان او را بریدم و یک چشم او را در آوردم. او دستبسته بر دروازه نگاه داشته شد و همه سپاه/ مردم؟ او را دیدند. پس از آن، او را در «هَـگْـمَـتانَه» (اکباتان/ همدان) دار زدم و مردان برجسته همدست او را در درون دژی در هَـگْـمَـتانَـه آویزان کردم.
بند ۱۴ ۷۸-۹۱ داریوش شاه گوید: مردی به نام «چیثْـرَتَـخـمَـه» از «اَسَـگَـرتی» بر من نافرمان شد. او چنین به مردم میگفت که من در اَسَـگَـرتی شاه هستم. از دودمان هُـوَخشَـتَـرَه هستم. آنگاه من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. یک مادیِ پیرو من به نام «تَـخـمَـسـپادَه» را سردار آنان کردم. به آنان چنین گفتم که بروید و این سپاه شورشی را که خود را از من نمیداند؛ در هم شکنید. آنگاه تَـخـمَـسـپادَه با سپاه رهسپار شد و با چیثْـرَتَـخـمَـه نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشی را فرو کوبید[۱۹] و چیثْـرَتَـخـمَـه را گرفت و او را به نزد من آورد. سپس من بینی و گوشهای او را بریدم و یک چشم او را در آوردم. او دستبسته بر دروازه نگاه داشته شد و همه سپاه/ مردم؟ او را دیدند. پس از آن، او را در «اَربَـئیرا» دار زدم.
بند ۱۵ ۹۱-۹۲ داریوش شاه گوید: اینست کاری که من در ماد انجام دادم.
بند ۱۶ ۹۲-۹۸ داریوش شاه گوید: «پَـرثَـوَه» (پارت) و «وَرکانَـه» (هیرکانی/ گرگان) بر من شوریدند و خودشان را از آنِ فْـرَوَرتیش خواندند. پدرم ویشتاسپ در پارت بود. سپاهیان او را رها کرده و یاغی شدند. آنگاه ویشتاسپ با سپاهی که وفادارش بود، رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «ویشـپَه اوزاتیش» با پارتیان نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه شورشی را به سختی درهم شکست. آنگاه که آنان به نبرد آغازیدند، ۲۲ روز از ماه وییَـخـنَـه گذشته بود.
ستون سوم
بند ۱ ۱-۹ داریوش شاه گوید: سپس من سپاه پارسی را از ری به نزد ویشتاسپ فرستادم. چون این سپاه به نزد ویشتاسپ فرا رسید؛ ویشتاسپ این سپاه را برگرفت و رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «پَـتیـگـرَبَـنا» با شورشیان به نبرد شد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا ویشتاسپ به سختی سپاه شورشگران را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، از ماه گَـرمَـپَـدَه (گَرماپَـد) ۱ روز گذشته بود.
بند ۲ ۹-۱۰ داریوش شاه گوید: سپس آن سرزمین از آنِ من شد. این است آن کاری که من در پارت انجام دادم.
بند ۳ ۱۰-۱۹ داریوش شاه گوید: سرزمینی به نام «مَـرگوش» (مرو) بر من شورید. مردی از مرو به نام «فْـرادَه» را به سرداری برگزیدند. سپس من یک پارسیِ پیرو خودم به نام «دادَرشیش»[۲۰] (دادَرشی)، که شهربان[۲۱] بلخ بود را به رویارویی با او فرستادم و او را چنین گفتم که برو و سپاهی که خود را از من نمیداند، درهم شکن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد و با مروزیان نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی آن سپاه شورشیان را شکست داد. آنگاه که نبرد درگرفت، ۲۳ روز از ماه «آثْـرییادییَـه» (آثْـریاد) گذشته بود.
بند ۴ ۱۹-۲۱ داریوش شاه گوید: سپس آن سرزمین از آنِ من شد. این است آن کاری که من در بلخ انجام دادم.
بند ۵ ۲۱-۲۸ داریوش شاه گوید: مردی به نام «وَهـیَـزداتَـه» در شهر «تارَوا» در سرزمین «یَـئوتییا» در پارس میزیست. او دوباره در پارس آشوب برپا کرد.[۲۲] او چنین به مردم میگفت که من «بَـردییَـه» (بردیا) پسر کورش هستم. سپس سپاه پارسی که در تختگاه[۲۳] بود و پیش از آن از «یَـدا/ یَـدایا؟»[۲۴] آمده بود، بر من شورید و به سوی وَهـیَـزداتَـه رفت. او در پارس شاه شد.
بند ۶ ۲۸-۴۰ داریوش شاه گوید: آنگاه من سپاه پارسی و مادی را که در فرمان من بودند؛ گسیل داشتم. یک پارسی پیرو خودم به نام «اَرتَـوَردییَـه» را سردار آنان کردم. دیگر سپاهیان پارسی به دنبال من، روانه ماد شدند. سپس اَرتَـوَردییَـه با سپاه خود رهسپار پارس شد. آنگاه که او به شهری به نام «رَخا» در پارس فرا رسید؛ در آنجا آن وَهـیَـزداتَـه که خود را بردیا مینامید، با سپاه خود برای نبرد با اَرتَـوَردییَـه در آمد. سپس به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه وَهـیَـزداتَـه را درهم شکست. آنگاه که نبرد در گرفت، ۱۲ روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.
بند ۷ ۴۰-۴۹ داریوش شاه گوید: سپس وَهـیَـزداتَـه با سواران کمی گریخت و به پَـئـیـشییـا اووادا رفت. در آنجا سپاهی را آماده ساخت و رهسپار شد تا با اَرتَـوَردییَـه نبرد کند. در کوهی به نام «پَـرگَـه» به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه وَهـیَـزداتَـه را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان آغاز شد، ۵ روز از ماه گَـرمَـپَـدَه (گرماپَـد) گذشته بود. وَهـیَـزداتَـه و همدستان برجسته او را دستگیر کردند.
بند ۸ ۴۹-۵۲ داریوش شاه گوید: سپس من وَهـیَـزداتَـه و مردانی که همدستان برجسته او بودند را در شهری به نام «اووادَئیچَـیَـه» در پارس به دار آویختم.
بند ۹ ۵۲-۵۳ داریوش شاه گوید: این است آنچه که به دست من در پارس انجام شد.
بند ۱۰ ۵۴-۶۴ داریوش شاه گوید: آن وَهـیَـزداتَـه که خود را بردیا میخواند، به رویارویی با شهـربان پیرو من در آراخوزی/ رُخَـج به نام «ویـوانَـه» سپاه گسیل داشت.[۲۵] او مردی را سردار آنان کرد و به ایشان گفت که بروید و ویوانَـه و سپاهی که خود را از آنِ داریوش میداند، درهم شکنید. سپس آن سپاهی که وَهـیَـزداتَـه گسیل داشته بود؛ رهسپار شد تا با ویوانَـه به نبرد درآید. آنان در دژی به نام «کاپیشَـکانیش» نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشگران را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان درگرفت، ۱۳ روز از ماه اَنامَـکَـه گذشته بود.
بند ۱۱ ۶۴-۶۹ داریوش شاه گوید: پس از آن دگرباره شورشیان گرد آمدند و رهسپار نبرد با ویوانَـه شدند. در سرزمینی به نام «گَـدوتَـوَه/ گَـندوتَـوَه»[۲۶] نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان درگرفت، ۷ روز ماه از ماه وییَـخـنَـه گذشته بود.
بند ۱۲ ۶۹-۷۵ داریوش شاه گوید: پس از آن، مردی که سردار آن سپاهی بود که از سوی وَهـیَـزداتَـه به رویارویی با ویوانَـه گسیل شده بود؛ با اندک سوارانی گریخت. او به راه افتاد و از کنار دژی به نام «اَرشادا» در آراخوزی گذشت. آنگاه ویوانَـه با سپاهی به دنبال آنان رفت. در آنجا او را بگرفت و مردانی که از همدستان برجستهاش بودند را کشت.
بند ۱۳ ۷۵-۷۶ داریوش شاه گوید: آنگاه این سرزمین از آنِ من شد. این است آنچه در آراخوزی به دست من انجام شد.
بند ۱۴ ۷۶-۸۳ داریوش شاه گوید: هنگامی که من در پارس و ماد بودم؛ بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـدیتَـه» در سرزمینی به نام «دوبالَـه» در بابل شورش کرد. در آنجا چنین به مردم دروغ میگفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـدنَصَـر/ بختالنصر) پسر «نَـبونَـئیتَـه» (نَبونید) هستم. آنگاه بابلیان بر من نافرمان شدند و به سوی آن اَرخَـه رفتند. او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.
بند ۱۵ ۸۳-۹۲ داریوش شاه گوید: پسآنگاه من سپاهی به بابل گسیل داشتم. یک پارسیِ پیرو خودم به نام «ویدَفَـرنـا» را به سرداری آنان برگزیدم و به آنان چنین گفتم که بروید و آن سپاه بابلی را که نمیخواهد خود را از آنِ من بداند؛ درهم شکنید. پس ویدَفَـرنـا با سپاهی به بابل روانه شد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویدَفَـرنـا بابلیان را شکست داد و آنان را ببسته و بیاورد. ۲۲ روز از ماه «وَرکَـزَنَـه»[۲۷] گذشته بود آنگاه که اَرخَـه که خود را به دروغ نبوکدنصر مینامید و مردانی که همدستان برجسته او بودند را دستگیر کرد. من فرمان دادم آن اَرخَـه و مردانی که همدستان برجستهاش بودند را در بابل به دار آویزند.
ستون چهارم
بند ۱ ۱-۲ داریوش شاه گوید: این است آن کاری که من در بابل انجام دادم.
بند ۲ ۳-۳۱ داریوش شاه گوید: این است آنچه که من بخواست اهورامزدا در همان یک سالِ پس از پادشاهی انجام دادم. ۱۹ نبرد کردم. بخواست اهورامزدا من آنان را شکست دادم و ۹ شاه را دستگیر کردم.
یک مُـغ به نام گَـئومات بود. او به دروغ چنین گفت: “من بـردیـا پسر کـورش هستم.” او پارس را شوراند.
یک خوزی به نام آثْـرینَـه بود. او به دروغ چنین گفت: “من شاه خـوزیـه (عیلام) هستم.” او خـوزیـه را شوراند.
یک بابلی به نام نَـدیتـَبَـئیرَه بود. او به دروغ چنین میگفت “من نَبوکُــدرَچَـرَه (نَـبوکَد نَـصَـر) پسر نَـبونید هستم.” او بابل را شوراند.
یک پـارسـی به نام مَـرتییَـه بود. او به دروغ چنین میگفت: “من ایمَـنیش شاه خـوزیـه (عیلام) هستم.” او خـوزیـه را شوراند.
یک مادی به نام فْـرَوَرتیـش بود. او به دروغ چنین میگفت: “من خَشَثْریتَه از دودمان اووَخْشْتْرَه (هُوَخْشَـتَـرَه) هستم.” او ماد را شوراند.
یک سـاگـاراتی بنام چیـثْـرَتَـخـمَـه بود. او به دروغ چنین میگفت: “من شاه سـاگـارتی هستم، از دودمان هوخشـتره هستم.” او سـاگـارتی را شوراند.
یک مروَزی به نام فْـرادَه بود. او به دروغ میگفت: “من شاه مرو هستم.” او مرو را شوراند.
یک پـارسـی به نام وَهـیَـزداتَـه بود. او به دروغ چنین میگفت: “من بـردیـا پسر کورش هستم.” او پارس را شوراند.
یـک ارمـــنی به نـام اَرخَــه بود. او به دروغ چنیـن میگـفت: “مـن نَبوکُـدرَچَـرَه (نَـبوکَـد نَـصَـر) پسر نَبونید هستم.” او بابل را شوراند.
بند ۳ ۳۱-۳۲ داریوش شاه گوید: داریوش شاه گوید: این ۹ شاه را در این نبردها دستگیر کردم.
بند ۴ ۳۳-۳۶ داریوش شاه گوید: این است سرزمینهایی که شوریدند. دروغ اینان را شورشی کرد و به مردم دروغ گفتند. آنگاه اهورامزدا آنان را به دست من سپرد. من با آنان آنگونه که خواستم بود، رفتار کردم.
بند ۵ ۳۶-۴۰ داریوش شاه گوید: تو که پس از این شاه خواهی شد؛ خود را با همه توان از دروغ پاس دار. اگر چنین میاندیشی که سرزمین من در آسایش باشد؛ مرد دروغزن را سخت گوشمالی ده.
بند ۶ ۴۰-۴۳ داریوش شاه گوید: این است آنچه که من کردم. بخواست اهورامزدا در همان یک سال کردم. تویی که از این پس، این نبشتهها را خواهی خواند (/ خواهی شنید؟)؛ آنچه من کردهام ترا باور شود. مباد این را دروغ انگاری.
بند ۷ ۴۳-۴۵ داریوش شاه گوید: من به شتاب به اهورامزدا روی میآورم (اهورامزدا را گواه میگیرم) که آنچه من در همان یک سال کردم، راست است، نه دروغ.
بند ۸ ۴۵-۵۰ داریوش شاه گوید: بخواست اهورامزدا و من، کارهای زیاد دیگری هم کرده شد که در این نبشته نوشته نشده است. از آن روی نوشته نشد، مبادا آنکه سپس کسی این نبشته را بخواند و آنچه به دست من انجام شده در نگر او بسیار بیاید و این او را باور نیاید و دروغ پندارد.
بند ۹ ۵۰-۵۲ داریوش شاه گوید: آنان که پیش از این شاه بودند؛ تا زنده بودند، چنان کار نکردند که به دست من و بخواست اهورامزدا در همان یک سال کرده شد.
بند ۱۰ ۵۲-۵۶ داریوش شاه گوید: اکنون کارهایی که به دست من انجام شده را باور دار. آن را به مردم بازگوی و آن را پنهان مکن. اگر این «هَـدوگام» (بیانیه/ گزارش) را پنهان نداری و به مردم باز گویی؛ اهورامزدا ترا یار باشد. دودمان تو افزون شود و دیرزی باشی.
بند ۱۱ ۵۷-۵۹ داریوش شاه گوید: اگر این بیانیه را پنهان داری و به مردم باز نگویی؛ اهورامزدا ترا بزند و دودمان برایت نباشد.
بند ۱۲ ۵۹-۶۱ داریوش شاه گوید: این است آنچه من کردم. بخواست اهورامزدا در همان یک سال کردم. اهورامزدا (متن عیلامی: «اهورامزدا خدای آریاییان») مرا بپاید و دیگر خدایانی که هستند.
بند ۱۳ ۶۱-۶۷ داریوش شاه گوید: اهورامزدا و دیگر خدایانی که هستند؛ از آن روی مرا یاری دادند که من بدپیمان (بیوفا؟) نبودم. دروغزن نبودم. شرور (زورگو؟) نبودم. نه من، نه خاندان من. به داد رفتار کردم. نه بر ناتوانان و نه بر توانا خشونت نورزیدم. مردی که با خانه (تختگاه/ مردم؟) من همراهی کرد؛ او را نیک نواختم و آنکه زیان رسانید؛ او را سخت گوشمال دادم.
بند ۱۴ ۶۷-۶۹ داریوش شاه گوید: تو که از این پس شاه خواهی شد؛ مردی را که دروغزن است یا آنکه شرور است را دوست مباش. آنان را به سختی گوشمال ده.
بند ۱۵ ۶۹-۷۲ داریوش شاه گوید: تویی که از این پس، این نبشته را که من نویساندم و این نگارهها را میبینی؛ مبادا آنها را تباه سازی. تا آنگاه که توان داری، آنها را در همینگونه نگاهدار.
بند ۱۶ ۷۲-۷۶ داریوش شاه گوید: اگر تو این نبشته و یا این نگارهها را ببینی و آنها را تباه نکنی و تا هنگامی که ترا توانایی هست، نگاهشان داری؛ اهورامزدا ترا یار باشد. دودمان تو افزون شود و دیرزی باشی و اهورامزدا ترا در هر آنچه کنی، کامیاب کند.
بند ۱۷ ۷۶-۸۰ داریوش شاه گوید: اگر تو این نبشته و یا این نگارهها را ببینی و تباهشان کنی و تا هنگامی که توانایی داری، نگاهشان نداری؛ اهورامزدا ترا بزند. ترا دودمان نباشد و هر آنچه کنی، اهورامزدا آنرا براندازد.
بند ۱۸ ۸۰-۸۶ داریوش شاه گوید: هنگامی که من گَـئوماتَـه مُـغ که خود را بردیا مینامید، کشتم؛ اینان مردانی بودند که در آن هنگام، آنجا بودند. این مردان در آن هنگام همکاری کردند و پیروان من بودند: «ویدَفَـرنا/ وینْـدَفَـرنا» پسر «وایَـسـپارَه» پارسی؛ «اوتـانَـه» پسر «ثـوخـرَه» پارسی؛ «گَئوبَـرووَه» پسر «مَـرَدونییَـه» پارسی؛ «ویدَرنَـه» پسر «بَـگابیگـنَـه» پارسی؛ «بَـگَـبوخـشَـه» پسر «داتووَهـیَـه» پارسی؛ «اَردومَـنیش» پسر «وَهَـئوکَـه» پارسی.
بند ۱۹ ۸۶-۸۸ داریوش شاه گوید: تویی که پس از این شاه خواهی شد؛ دودمان این مردان را به نیکی نگاهداری کن.
بند ۲۰ ۸۸-۹۲ داریـوش شـاه گـوید: بخواست اهورامزدا ایـن است نبشتهای که من کردم. افزون بر این به «اَرییا» (آریایی)[۲۸]. هم بر روی پوست (پوست درخت/ لوح گِلین) و هم بر روی چرم تصنیف شد. پیکره خودم را هم برساختم. تبارنامهام را هم گزارش کردم. اینها در پیش من نوشته و خوانده شد و گواهی (مُـهر؟) شد. آنگاه من این نبشته را به همه جا در میان سرزمینها فرستادم. مردم یاری کردند.
ستون پنجم
بند ۱ ۱-۱۴ داریوش شاه گوید: این است آنچه که من در دومین و سومین سال، پس از آنکه شاه شدم، انجام دادم. سرزمینی به نام خوزیه (عیلام) شورشی شد. یک مرد خوزی به نام «اَتَـمَـئیتَـه» را سردار خود کردند. سپس من سپاه گسیل داشتم. یک مرد پارسیِ پیرو خودم به نام «گَـئوبَـرووَه» را سردار آنان کردم. آنگاه گَـئوبَـرووَه با سپاه رهسپار خوزیه شد. او با خوزیان نبرد کرد. آنگاه گَـئوبَـرووَه خوزیان را بزد و آنان را درهم شکست و سردار آنان را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را کشتم. آنگاه این سرزمین از آنِ من شد.
بند ۲ ۱۴-۱۷ داریوش شاه گوید: آن خوزیان بدپیمان بودند و اهورامزدا از سوی آنان ستوده نمیشد.[۳۰] من اهورامزدا را میستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه که خواستم بود رفتار کردم.
بند ۳ ۱۸-۲۰ داریوش شاه گوید: کسی که اهورامزدا را بستاید؛ چه در زندگانی و چه پس از مردن، آمرزش از آنِ او خواهد بود.
بند ۴ ۲۰-۳۰ داریوش شاه گوید: آنگاه من با سپاه به سوی سکاییان/ سکستان رهسپار شدم. به دنبال سکاییانِ «خَئودام تیگْرام» (تیزخُود/ با کلاهخُود نوک تیز). این سکاییان از پیش من برفتند. چون به رود[۳۱] رسیدم، آنگاه با همه سپاه به آنسوی رفتم. سپس من سکاییان را بسیار بزدم و سردار دیگری از آنان را گرفتم. او دستبسته به نزد من آورده شد و من او را کشتم. همچنین سردار آنان به نام «سْـکوخَـه/ سَـکونخَـه» را گرفتند و به نزد من آوردند. آنگاه من سردار دیگری برای آنان برگزیدم. چنانکه خواست من بود. آنگاه آن سرزمین از آنِ من شد.
بند ۵ ۳۰-۳۳ داریوش شاه گوید: آن سکـاییان بدپیمان/ بیوفا بودند و اهورامزدا را نمیستودند. من اهورامزدا را میستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه که خواستم بود رفتار کردم.
بند ۶ ۳۳-۳۶ داریوش شاه گوید: کسی که اهورامزدا را بستاید؛ چه در زندگانی و چه پس از مردن، آمرزش از آنِ او خواهد بود.